سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زندگی زیباست


ای خدای دگرگون کننده دلها

و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب

ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر

حال مارا به بهترین حال دگرگون کن

سال نو مبارک

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

 

ان شاءالله امسال یه کاری کنیم وقتی تقویم سال بعد را باز می کنیم

 

یه تعطیلی رسمی دیگه بهش اضافه شده باشه:

 

اولین سالگرد ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) – تعطیل

 

 

پروردگارا! تقدیر عزیزانم را در سال تازه به‌گونه‌ای

 

قرار ده که در پایان سال، از گذشته خود افسوس نخورند . . .

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/15ساعت 11:13 عصر توسط آزاده نظرات ( ) |

سلام مرا به مردان دنیا برسانید؛
و بگویید مرا به نامردان هیچ احتیاجی نیست...

من از مردان این سرزمین مردترم
آن زمان که می گویند "دوستت دارم"
و روز بعد می گویند ببخشید که دروغ گفتم.




شیش? نازک احساس مرا دست نزن
!
چِندشم می شود از لک? انگشت دروغ…!!!
آن که می گفت که احساس مرا می فهمد ….
کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


خدایا این روزها تموم که شد،میام میزنم رو شونه ت!میگم:جنبه رو حال کردی..؟

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/1/15ساعت 11:12 عصر توسط آزاده نظرات ( ) |

خدایا
تو را به شهادت میگیرم وسکوت میکنم از آنچه به من نسبت داده میشود
سکوت میکنم تا آنچه شنیدم در دل خودم باقی بماند
سکوت میکنم تا فریاد دلم صدایش به جائی نرسد
سکوت میکنم تا بی تابی هایم فقط وجود خودم را بلرزاند
سکوت میکنم تا فقط تو باخبر باشی از عشق درون سینه ام
سکوت میکنم تا بی کس وتنها بسوی تو بیام
سکوت میکنم ...


یه معده پر از درد!

یه دل شکسته!
یه چشم پر خون!
یه روح تنها!
یه آدم خسته!
یه اشتیاق کور شده!
یه اعصاب خورد!
یه اخلاق گند!
یه ...
اینا چیزیه که دوست داشتنت بهم داد!
می گفتن دوست داشتن برتر از عشقه!
این بود؟!!!


چقدر سخت است

سخت ترین روزهای عمرت باشد


دیوانه شده باشی


از دیوانگی بزنی زیر خنده


همه فکر کنند چقدر خوشحالی!


و اشک هایت را فقط تاریکی ببیند


و آبی که صورتت را می شوید


و خدایت...

نوشته شده در سه شنبه 91/1/15ساعت 11:11 عصر توسط آزاده نظرات ( ) |


گناه من شاید این بود که تمام رؤیاهایم را
 
از کوچه‌های زندگی گرفتم
 
و به آغوش مردی سپردم که ماندنی نبود
 
هر چند آغاز راه را دشوار دیدم

اما دل سپردم و رها شدم

در قلبی که تنها زمزمه‌اش نتوانستن بود

دلم به حال دلتنگیهایش سوخت

شکسته‌های دلش را بند زدم

و نگاهش کردم

آری گناه من شاید

دل باختن به آن نگاه بود

و قدم زدن با مردی که

عشق را شایسته‌ی تلاش و خواستن نمی‌دانست

تا اینکه یک روز رفتن را بهانه کرد...



زیاد فرقی نکرده

خودِ خودشه

فقط اونی که داره باهاش قدم می زنه من نیستم ...!!!




وقتـی هیچ چیــز این دنیا جـدی نیســت ،

من چرا انقدر جـدی دارم دست و پـا میزنم ! ؟؟

نوشته شده در سه شنبه 91/1/15ساعت 11:11 عصر توسط آزاده نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin


کد موسیقی برای وبلاگ